بقیه الله خیر لکم ان کنتم مومنین...
به وبگاه کانون فرهنگی تبلیغی مردمی طه خوش آمدید.
اللهم عرّفنی نفسک فانک ان لم تعرّفنی نفسک لم اعرف نبیک. اللّهم عرّفنی نبیک فانک ان لم تعرّفنی نبیک لم اعرف حجتک. اللهم عرّفنی حجتک فانک ان لم تعرّفنی حجتک ضللت عن دینی؛
"پروردگارا! خود را به من بشناسان که اگر خود را به من نشناسانی، نمیتوانم پیغمبرت را بشناسم. پروردگارا! پیغمبرت را به من بشناسان که اگر پیغمبرت را به من نشناسانی، نمیتوانم حجت تو را بشناسم. پروردگارا! حجت خود را به من بشناسان، که اگر حجت خود را به من نشناسانی، دین خود را از دست میدهم، و گمراه خواهم شد".
بوعلی نوجوانی در بخارا، امیر نوح بن منصور سامانی را مداوا می کند. سه پسر امیر با مسموم کردن غذای پدر درصدد کشتن او بوده اند. بوعلی ماجرا را برملا می کند و امیرزادگان بر او کینه می گیرند. سلطان محمود غزنوی دو پیک به خانه بوعلی می فرستد و او را به خانه خود می خواند. به پیک ها اطلاع می دهند که بوعلی در دربار سامانیان است بوعلی بنا به وصیت پدر تعهد کرده است که با ترکان غزنی محشور نباشد. پادشاه سامانی درصدد است بوعلی را به سلطان غزنه پیشکش کند، اما قبل از اجرای تصمیمش به دست سه فرزند خود از پای درمی آید. بوعلی نیز فرصت را مغتنم می شمرد و می گریزد. ابتدا به دیدار مادر می شتابد و پس از آن در پی اوضاع نامساعدی که در اثر برچیده شدن حکومت سامانیان به دست غزنویان بوجود آمده به دربار سیده ملک خاتون، بانوی آل بویه پناهنده می شود و چند صباحی در آرامش زندگی می کند. دیری نمی پاید که سفیران جنگ سلطان محمود به ری می آیند و بوعلی برخلاف میل ملک خاتون از ری می رود و پس از آن که به وزارت شمس الدوله دیلمی می رسد و ماجراهایی را از سر می گذراند به بیماری قولنج در می گذرد.
محتواي اين وبلاگ منطبق بر قوانين جمهوري اسلامي ايران مي باشد. اين وبگاه در سايت ساماندهي پايگاه هاي اينترنتي وزارت ارشاد ثبت شده است.
اکثر مطالب وبلاگ داراي منبع از کتب اسلامي و يا سايت هاي ارزشي و مفيد ديني است و کپي برداري از مطالب وبگاه فقط با ذکر منبع بلا مانع است